علی صالحی(نامه ای که...)
 
خدایا,آن ده که آن به
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.از شما ممنون میشم در رابطه ی بد بودن و خوب بودن و.... وبلاگم برای من پیام بگذارید. ali_mo0lo0f@yahoo.com
آخرین مطالب
نويسندگان
یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:24 ::  نويسنده : علی


نامه‌ای که برای چندمين‌بار ...

ديگر دلم جا نمی‌گيرد اينجا
بگيرم از رَدِ رويا به گريه اشاره کنم!


هی مثل اين که يک عده آدمی
با چِلِق چِلِق آدامس‌هايشان در دهان
از منِ‌ خسته می‌پرسند:
تو کجا می‌روی اولِ صبح و ستاره،
که شبِ‌ بی‌ستاره و صبح ... برمی‌گردی!؟


می‌گويم تا دلتان بسوزد
می‌گويم می‌روم
می‌روم يک جای خيلی دور،
تا ماه
مقنعه‌ی تاريکش را از خوفِ باد بردارد،
بيايد کنارِ آب و جوارِ خواب و هوای اشاره ...!


چه نُدرتِ بی‌باوری
چه کيفِ قشنگی
چه اتفاقِ عجيبی!
ولی دروغ گفتم،
ماهی‌ها يکی‌يکی می‌آيند
حدودِ همين ساحلِ نزديک
اول به ماهِ غمگينِ بی‌خبر نگاه می‌کنند
بعد رو به آسمان ساکتِ بی‌بوسه
هورهورهور گريه می‌کنند
آنقدر که دلِ دريا
خُرده خُرده بشکند
برود بی‌نام و آينه شود.


دارم دروغ می‌گويم.


باد می‌آيد!
باد می‌آيد و برای هر ماهیِ آشنا
يکی دو تکه‌ی روشن از رويای آينه می‌آورد
آواز می‌خواند
می‌گويد شما هم آواز بخوانيد
شادمانی چيزی‌ست
که فقط از نطفه‌ی زنان به بوسه‌ی باران خواهد رسيد.
راست می‌گويم
دريا دارد بالا می‌آيد
دريا دارد خُرده خُرده
خواب‌های خود را برمی‌دارد
آينه‌ها را می‌بوسد، می‌رود يک طرفی دور ...!


آن وقت من به خودم می‌گويم
تو بايد دوباره به خوابِ خانه برگردی
دلت آرام خواهد گرفت
دست‌هايت پُر از بوی پيراهن وُ
عطرِ مَرمَر و بوسه‌های ماه خواهد شد!
راست و دروغش با خداست!
تمامِ حکايتِ ما همين بود:
نه غَريبی آمد وُ
نه آشنايی رفت.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها